عشق خون آلود پارت یک
ببخشید اونجا جا نشید اینجا نوشتم خب بریم سراغ داستان
آت ویو: مثل همیشه صدام کردن که برم بچها رو از خواب بیدار کنم) نکته بچها آت داخل پرورشگاه زندگی میکنه) مثل همیشه رفتم همه رو بیدار کردم و همه میز صبحانه رو چیدیدم بعدش خانوم میریانگ خیلیییی مهربونه اومد کمکمون و بعدش همه نشستیم سر سفره و بعد شکرگزاری شروع به خوردن صبحانه کردیم
تهیونگ ویو:
با تابیدن نور خورشید به چشمام بیدار شدم رفتم دستشویی کارای لازمو کردم بعد رفتم صبحانه خوردم بعدش رفتم لباس پوشیدم عطر تلخمو زدم و سوار ماشین شدم و از عمارت زدم بیرون
آت ویو:
خانوم میریانگ گفت که بچه امروز دوست دارم ببرمتون بیرون و ماهم هورا رو گفتیم و
آت ویو: مثل همیشه صدام کردن که برم بچها رو از خواب بیدار کنم) نکته بچها آت داخل پرورشگاه زندگی میکنه) مثل همیشه رفتم همه رو بیدار کردم و همه میز صبحانه رو چیدیدم بعدش خانوم میریانگ خیلیییی مهربونه اومد کمکمون و بعدش همه نشستیم سر سفره و بعد شکرگزاری شروع به خوردن صبحانه کردیم
تهیونگ ویو:
با تابیدن نور خورشید به چشمام بیدار شدم رفتم دستشویی کارای لازمو کردم بعد رفتم صبحانه خوردم بعدش رفتم لباس پوشیدم عطر تلخمو زدم و سوار ماشین شدم و از عمارت زدم بیرون
آت ویو:
خانوم میریانگ گفت که بچه امروز دوست دارم ببرمتون بیرون و ماهم هورا رو گفتیم و
- ۸.۷k
- ۰۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط